چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم. 

 

شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.

پرسید، "چرا نیومدی؟"

گفتم، "خُوب، جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم."

 

پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟"

 

گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختم قایم بشه!"

 

برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم


درقرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتي از بهشت را از آن خود مي کردند. 

 

فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به 

 

سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:

 

قيمت جهنم چقدره؟

 

کشيش تعجب کرد و .گفت: جهنم؟!

 

مرد دانا گفت: بله جهنم.

 

کشيش بدون هيچ فکري گفت: ۳ سکه.

 

مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد.

 

به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است و هيچ کس را به آن راه نمی دهم.

 

ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمي دهم. اين شخص مارتين لوتر بود که با اين حرکت، توانست مردم را از گمراهي رها سازد،،

  

""در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است""

 

""و تنها یک گناه و آن جهل است""


شش یا هفت ساله که بودم

دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم

و تمام صفحاتش را خط خطی کردم

مادرم خیلی هول شده بود

دفترچه را از دست من کشید وبه همراه کت پدرم به حمام برد

آخر شب صدایشان را می شنیدم

حواست کجاست زن

میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟

می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟

میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟

"صدای مادرم نمی آمد"

میدانستی و سر به هوا بودی؟

"بازهم صدای مادرم نمی آمد"

سالها از اون ماجرا می گذرد

شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد

مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید

اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد

خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش مادر است.


رسانه اینترنتی سرگیچه   ,جهنم ,مردم ,مادرم ,اون ,یک ,را از ,بهشت را ,  کشيش ,یک سال ,کس رامنبع

ماجرای اخراج استیو جابز از اپل و بازگشت دوباره به این شرکت

لیست ۵۰ انیمیشن برتر دنیا

لیست بهترین انیمه های عاشقانه سینمایی در همه زمان ها

عکس فانتزی نوشته دار دخترانه و جملات عاشقانه

آموزش گیتار زدن

آموزش صفر تا صد نصب ویندوز 7

تاریخچه و ریشه ماریو؛ مروری کوتاه بر تاریخ

مشخصات

آخرین جستجو ها

writ مجله دلتا diatel9 هاست و دامنه رایگان | نامحدود هاست رایگان | ثبت دامنه ارزان | سرور مجازی دانلود فایل های کمیاب طرح گراف | جواد مددی آقای وکیل شیراز TV Series خرید آنلاین درب اتوماتیک شیشه ای یا هو...